جدول جو
جدول جو

معنی تارک سر - جستجوی لغت در جدول جو

تارک سر
(رَ کِ سَ)
فرق سر. میان بالای سر. رجوع به تار و تارک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ سَ)
تارک سر: فرق، تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب). مفرق، تار سر که فرق جای موی سر است. (منتهی الارب). قبض،بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب). قلۀ تار سر مردم. (منتهی الارب). رجوع به تار (مخفف تارک) شود
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ)
زیرکسار:
که ای شیرمردان نام آوران
دلیران وگردان و زیرک سران.
شمسی (یوسف و زلیخا).
رجوع به زیرکسار شود
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگله ای، و هوای آن معتدل و مرطوب ومالاریائی، و آب آن از مرساررود، و محصول آن برنج و لبنیات است، 75 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀبالا و پائین تشکیل شده، اکثر سکنه تابستان به ییلاق جواهردشت میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ سَ)
تیره مغز. تیره رای. تیره خرد:
کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من
نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر.
سوزنی.
، سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد:
زردی در آفتاب بقای حسود شاه
از سیر تیره سر قلم زردفام تست.
سوزنی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ)
دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَءْ)
که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبندۀ تارک. خردکننده تارک. سوراخ کننده تارک:
داد دختر بمحرمی پیغام
تا بگوید بشاه نیکونام
که شنیدم که در جریدۀ جهد
پادشا را درست باشد عهد
چون بهنگام تیغ تارک سای
شرط خویش آورید شاه بجای
با سری کو بتاج شد درخورد
عهد خود را درست باید کرد
صد سر از تیغ تیز یافت گزند
گو یکی سر بتاج باش بلند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 287)
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ)
دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار کنار دریا جلگه، معتدل، مرطوب. آب آن از نهر مایده، محصول آنجا برنج و مرکبات و چای، شغل اهالی زراعت، راه آن شوسه است و 25 باب دکان و ماشین برنج کوبی و مالش چای دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به فهرست سفرنامۀ مازندران رابینو شود
لغت نامه دهخدا
(رِ شِ سَ)
خارشی است که در سر پیدا میشود چنانکه صاحب او خواهد که کسی شپش سر او را جوید. صوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت تر. سیاه تر. تیره تر:
سخن دارد از موی باریکتر
ترا دل ز آهن نه تاریک تر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1831).
بقیصر خزر بود نزدیکتر
وزیشان بدش روزتاریکتر.
فردوسی (ایضاً ج 6 ص 1481).
چو تاریکتر شد شب اسفندیار
بپوشید نو جامۀ کارزار.
فردوسی (ایضاً ج 6 ص 1618).
بکژّی ترا راه تاریک تر
سوی راستی راه باریک تر.
فردوسی (ایضاً ج 8 ص 2312)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه سر باریک و خرد دارد.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام رود بابل آنگاه که رود بابل از چهل آب فیروزکوه سرچشمه میگیرد و در بابلسر بنام رود بابل نامیده میشود، نام موضعی بدانجا
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارک سای
تصویر تارک سای
آنچه تارک سر را ساید بر تارک سر رسنده کوبنده تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
أغمقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
Darkened
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
assombri
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
потемневший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
verdunkelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
потемнілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
przyciemniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
昏暗的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
escurecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
oscurato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
تاریک ہوگیا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
verduisterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
অন্ধকারাচ্ছন্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
giza zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
kararmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
어두워진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
暗くなった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
oscurecido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
अंधकारमय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
menggelap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
มืดลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاریک تر
تصویر تاریک تر
חשוך יותר
دیکشنری فارسی به عبری